پرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-ساخت و ارزیابی دقیقکار حفرهساز بادی جهت کشت ذرت17852FAمجیددولتیسیدحسینکارپرورفردJournal Article19700101Conservation tillage is said to be the best solution for control of soil erosion. A new idea for precision planting in conservation tillage is the use of punch planters which can plant through residue covers, slopes and in gravelly soils. These planters not only provide precision depth and space between plants, but also set a suitable bed necessary for good seed emergence. Furthermore, these planters eliminate thinning costs and reduce amount of seed needed per hectare. In the present research a dibble punch planter with pneumatic seed metering device was designed and fabricated. These planters punch holes at equal distances and depths in soil and then place a single seed in each hole and cover it. The laboratory and field tests were conducted to find the effects of forward speed and soil surface conditions on: multiple index, quality of feed index, miss index, precision, percent of holes with seed in them and planting depth means. The laboratory test was conducted in a completely randomized design with six levels of speed in eight replications. The field test was conducted in a 3×5 factorial completely randomized block design with five forward speed levels (1.7, 2.8, 4, 5.5 and 7 km/h) and three soil surface conditions: (tilled, wheat residue covered and notill) with five replications in a gravelly loam soil. According to the results of these experiments the increase of forward speeds resulted in increasing of multiple index, decreasing of quality of feed index, increase of precision, increase of miss index and decreasing the percent of holes with seed in them and somewhat reducing the planting depth means. The experiments indicated that soil surface conditions was not any effect on all parameters and this planter can plant in three soil surface conditions well. Furthermore 5.5 km/h speed was recummended as the best forward speed at the three soil surface conditions.امروزه خاکورزی حفاظتی بهعنوان بهترین راهحل برای کنترل فرسایش خاک بهشمار میرود. یک ایده جدید برای کشت دقیق بذر در روشهای مختلف خاکورزی حفاظتی، استفاده از کارندههای حفرهساز است که براحتی میتوانند در داخل بقایا، زمینهای شیبدار و اراضی سنگلاخ کشت نمایند. این کارندهها علاوه بر تامین عمق و فاصله دقیق بذرها، موجب حذف هزینه تنک کردن و کاهش میزان بذر موردنیاز میگردند. لذا در تحقیق حاضر اقدام به ساخت یک واحد کارنده حفرهساز از نوع بیلچهای (Dibble Punch Planter) با موزع بادی، جهت کشت ذرت، گردید. این کارنده ابتدا حفرههایی با فاصله و عمق یکسان در زمین ایجاد نموده، سپس در داخل هر حفره یک بذر قرار میدهد و روی آنرا میپوشاند. دستگاه پس از ساخت در آزمایشگاه و مزرعه ارزیابی گردید. در ارزیابی آزمایشگاهی که از گریسبلت استفاده شد، اثر سطوح مختلف سرعت پیشروی بر شاخص چندکاشتی، شاخص کیفیت تغذیه، شاخص نکاشت، دقت و میزان قرارگیری بذرها در درون دایرههای مشخص شده روی گریسبلت مورد بررسی قرار گرفت. در ارزیابی دستگاه در مزرعه، اثر سرعت پیشروی و شرایط سطحی زمین بر شاخصهای فوق و همچنین میانگین عمق کاشت، مورد بررسی قرار گرفت. برای انجام تحقیق در آزمایشگاه از طرح کاملا تصادفی با 6 سطح سرعت و در 8 تکرار استفاده شد. جهت انجام تحقیق در مزرعه از آزمایش فاکتوریل 5×3 در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی، شامل 5 سطح سرعت(7/1، 8/2، 4، 5/5 و 7 کیلومتر در ساعت) و سه شرایط سطحی زمین (زمین شخم و دیسک خورده، زمین با بقایای گیاهی گندم و زمین خاکورزی نشده) با 5 تکرار در خاک شنی و رسی سنگریزهدار استفاده شد. با توجه به نتایج بدست آمده از آزمونها (در مزرعه و آزمایشگاه) بطور خلاصه میتوان گفت که افزایش سرعت پیشروی باعث افزایش شاخصهای چندکاشتی، دقت و نکاشت وکاهش شاخص کیفیت تغذیه،میزان قرارگیری بذرها در درون حفرهها و میانگین عمق کاشت گردید. همچنین نتایج آزمایشها نشان داد که شرایط زمین روی پارامترهای مورد بررسی تاثیری ندارد ومیتوان گفت که کارنده در هر سه شرایط زمین مورد آزمایش میتواند بخوبی کار کند. بعلاوه سرعت پیشروی در هر سه شرایط زمین، 5/5 کیلومتر در ساعت توصیه میگردد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17852_af7f71d3b2890b61c1420a0e360d47fe.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-بررسی کشت درون شیشه ای دو رقم انگور ایرانی و تعیین شرایط مناسب جهت کشت مریستم آنها17853FAسپیده کلاتهجاریعلیعبادیذبیحالهزمانیمنصورامیدیJournal Article19700101Optimizing the In vitro culture condition for grapevine explants is considered as the first step to apply biotechnology in breeding and producing pathogene free plants. This research was carried out during years 2002 and 2003 on two popular Iranian grape cultivars, 'Bidaneh Sefid' and 'Shahroodi' at the Department of Horticulture, Faculty of Agriculture, Tehran University. A first experiment was conducted to evaluate the effects of explant collection date (during summer), medium kind (MS, 1/2MS, WPM) and kind of explants on number of shoots, length of shoot, leaf quality and size of callus during the estabishment stage. Explants from basal and middle parts of shoots collected early September and cultured on MS medium produced the most desirable results. In proliferation stage, the effects of BA and IBA at different concentrations in MS medium were investigated on number, length and quality of produced shoots. Eventually, IBA at 1 mgL-1 induced best results for proliferation of the two cvs. 'Bidane Sefid', and 'Shahroodi'.To determine the appropriate Auxin concentration at rooting stage, the explants were cultured in 1/2MS medium with different IBA concentrations. Rooting was best in media without and with 0.05 mgL-1 IBA. Acclimatization step was carried out by transferring plantlets to greenhouse, using a growing medium of perlite and peat in proporation of 1:1. Plants were fertigated using a diluted nutrient of MS medium. surviving plants were evaluated after one month, in which it was found that 85% of 'Bidaneh Sefid' and 80% of 'Shahroodi' had adapted to greenhouse conditions. Finally, on the basis of these results, a secound experiment was conducted to study the meristem culture in MS medium with different BA and IBA concentrations. The best result was obtained with 0.5 mgL-1 BA in cv. 'Bidane Sefid' and 1 mg/L in cv. 'Shahroodi'.دستیابی به روشهای کشت درون شیشهای جهت تکثیر گیاه مو، اولین قدم در بکارگیری تکنولوژیهای زیستی برای اصلاح و عاری سازی این گیاه از عوامل بیماریزا میباشد. در این راستا تحقیقی در طی سالهای 82-1381 بر روی دو رقم انگور معروف ایرانی بیدانه سفید (بیدانه) و شاهرودی (دانهدار)، در آزمایشگاههای گروه علوم باغبانی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران انجام شد. به منظور استقرار درون شیشهای ریزنمونهها، آزمایشی شامل بررسی اثر زمان نمونهگیری طی فصل تابستان، نوع محیط کشت (MS 1/2MS, و WPM) و نوع ریزنمونه بر روی صفاتی مانند تعداد و طول شاخساره، وضعیت برگ و اندازه کالوس انجام شد. نتایج نشان داد که مناسبترین زمان نمونهگیری شهریور ماه، بهترین محیط کشت MS و مطلوبترین ریزنمونهها قسمتهای میانی و پایینی شاخساره در هر دو رقم می باشند. در مرحله پرآوری، ابتدا اثر غلظتهای مختلف هورمونهای BA و IBA در محیط کشت MS، بر صفاتی چون تعداد، طول شاخساره و کیفیت آن بررسی شد. تیمار هورمونی BA با غلظت یک میلی گرم در لیتر در ارقام بیدانه سفید و شاهرودی بهترین نتایج را در مرحله پرآوری نشان داد. در مرحله ریشه زایی، ریز قلمهها در محیط کشت MS با نصف غلظت عناصر غذایی پرمصرف همراه با غلظت های مختلف هورمون IBA و شاهد بدون هورمون قرار گرفتند. تیمار 05/0 میلی گرم در لیتر IBA و شاهد بهترین نتایج را بر درصد ریشه زایی، تعداد و طول ریشه در ریز قلمهها در هر دو رقم ایجاد نمودند. مرحله سازگاری با انتقال گیاهچهها به گلخانه، استفاده از بستر کشت پیت و پرلیت با نسبت 1:1 و تغذیه گیاهچهها با عناصر غذایی رقیق شده محیط کشت MS انجام شد. پس از یکماه، درصد موفقیت گیاهچههای سازگار با شرایط محیطی در رقم بیدانه سفید 85% و رقم شاهرودی80% بود. پس از تعیین بهترین شرایط کشت درون شیشهای دو رقم انگور، کشت مریستم انتهایی در محیط کشت MS همراه با غلظتهای مختلفی از BA و IBA انجام شد. مریستمها در تیمارهای هورمونی 5/0 میلی گرم در لیتر BA در رقم بیدانه سفید و 1 میلی گرم در لیتر BAدر رقم شاهرودی بخوبی رشد یافتند.https://jijas.ut.ac.ir/article_17853_395fc7c12804c924eba2684bc56453f3.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تاثیر شربت اینورت تولید شده با اسیدهای مختلف بر کیفیت بیسکویت17854FAمینا میریقلعهنوییمحسن برزگربفروئیمحمدعلیسحریJournal Article19700101Invert syrup is widely used in confectionary industry such as biscuit production. The syrup is produced by mixes of different types of organic (e. g. citric and tartaric) and inorganic acids (e.g. HCl and H3PO4). In this study, invert syrup was produced by mixes of three different acids (chloridric, citric and tartaric). These syrups were later applied in the production of three kinds of biscuits (Tabasom, Ghand-E-Asal, and Shekarin). Finally, the effect of these syrups on the shelflife of biscuits was investigated. Four variables of moisture content (%), pH, peroxide value (meq/kg) and acidity (%) were determined. The analysis of variance (ANOVA) indicated that the kind of acid affects shelflife of products by having a substantial effect on decreasing moisture, peroxide and acidity and therefore, increasing the shelflife of the products. Results also indicated that biscuits produced by HCl mix had the better quality characteristics than the other two acids (citric and tartaric) applied.نظر به اینکه شربت اینورت در تولید فرآورده های قنادی از جمله بیسکویت کاربرد فراوانی داشته و این شربت در کارخانهها با دو نوع اسید آلی یا معدنی تولید میشود، در این پژوهش شربت مذکور با سه نوع اسید کلریدریک، سیتریک و تارتاریک تولید شده و این سه شربت در تولید سه نوع بیسکویت با فرمولاسیونهای مختلف بهکارگرفته شد و در نهایت تاثیر نوع شربت بر کیفیت محصول مورد مطالعه قرار گرفت. بدین منظور چهار فاکتور pH، رطوبت، پراکسید و اسیدیته چربی در بیسکویتها اندازهگیری شد. نتایج تجزیه واریانس نشان دهندة این مطلب بود که نوع اسید بهکار رفته در تولید شربت نقش زیادی در کاهش برخی از خصوصیات محصول نظیر رطوبت، pH، پراکسید و اسیدیته و در نتیجه افزایش کیفیت آنها داشته است. همچنین مشخص شد که در بین سه نوع اسید مورد استفاده در تولید شربت اینورت، اسید کلریدریک خصوصیات بهتری در فرآورده نهایی ایجاد میکند.https://jijas.ut.ac.ir/article_17854_1897188a48063a8937b362cb4b212c3a.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تحلیل رگرسیونی بین رسوب معلق و ویژگیهای هیدروژئومورفولوژیک حوضه دریاچه ارومیه17855FAشاهرخحکیمخانیJournal Article19700101This investigation was aimed at developing an equation for suspended sediment yield prediction in Uromia Lake basin using regional analysis. Twenty-seven subbasins were selected based on data availability, data quality of sediment concentration and flow, and spatial distribution. From among the 27 subbasins seventeen and ten were respectively used to develop the regression equation and to validate the model. Twenty-two characteristics (explanatory variables) were chosen and assessed for each subbasin. Independent combinations of explanatory variables, arranged according to their correlations, were drawn to develop regression equations. The most suitable equation was selected from among the generated equations with respect to determination coefficient, and standard error of the estimate. Variables of product of mean annual discharge and subbasin area, sum of areas facing north and west (in percent), and the areas covered with Quaternary sediments as wdll as lithologies susceptible to erosion (included in the equation) explain over 94 percent of variation in suspended sediment yield. The final equation bears a 25 percent mean absolute error and its efficiency coefficient is worked out to be 0.99.در این تحقیق سعی شده به روش تحلیل منطقه ای رابطه ای برای برآورد تولید رسوب معلق در سطح حوضه دریاچه ارومیه ارائه شود. برای این منظور 27 زیرحوضه دارای آمار رسوب و جریان نسبتا طولانی (33 - 20 سال) و پراکنش جغرافیایی مناسب انتخاب شده است. از این تعداد 17 مورد برای بدست آوردن رابطه رگرسیونی و 10 مورد برای ارزیابی رابطه مورد استفاده قرار گرفت. سپس تعداد 22 ویژگی آبخیز به تفکیک زیر حوضه ها تعیین گردیدند. در این مرحله پس از دسته بندی متغیرهای توصیفی بوسیله ماتریس همبستگی منظم شده، ترکیباتی از متغیرهای مذکور طوری انتخاب شدند که مستقل از هم باشند. در مرحله آخر با استفاده از این ترکیبات معادلاتی بدست آمد که از میان آنها بهترین رابطه انتخاب و معرفی شده است. در این معادله متغیرهای حاصلضرب دبی متوسط سالانه و مساحت، مجموع درصد اراضی رو به شمال و غرب و مجموع درصد واحدهای کواترنری و سنگهای حساس به فرسایش بیش از 94 درصد تغییرات تولید رسوب معلق را بیان می کنند. متوسط خطای نسبی و ضریب کارایی معادله یاد شده به ترتیب 25 درصد و 99/0 می باشند.https://jijas.ut.ac.ir/article_17855_4f3d1fb34478d3a83451233bde0ca703.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تاثیر سطوح مختلف کنجاله کلزا با و بدون آنزیم بر توان تولیدی گلههای مادر گوشتی17856FAاردشیر شیخاحمدیمحمودشیوازادمجتبیزاغریاحمد زارعشحنهJournal Article19700101A factorial experiment was conducted to investigate the response of broiler breeder hens to various levels of rapeseed meal and enzyme supplementation. Different levels of rapeseed meal (0%,10%, 20% and 30%) at 2 enzyme levels (0 and 17gr/ton) were fed to 47 week-old broiler breeder hens. Birds were randomly allocated to pens of 8 experimental treatments of 3 replicates. Birds were given free access to water but were restricted in diets according to broiler breeder guide recommendations. Egg production, weight, mass, as well as number of hatching eggs, hatchability of total eggs set, infertile eggs, concentration of thyroid hormones (T3 and T4) and feed intake rates were assessed as breeder carachteristics. None of the rapeseed meal percentages had any significant effect on egg production, weight, egg mass as well as on hatching eggs, except the 30% of rapeseed meal (p<0.05).The effect of different levels of rapeseed meal on hatchability of total eggs set, hatchability of fertile eggs set, and infertile eggs was not significant (P>0.05). Thyroid hormone cocentrations (T3 and T4) were significantly lower for 20% and 30% of rapeseed meal treatments (p<0.05). No significant reaction was observed on the part of the enzyme with the exception of positive reflection on egg weight and egg mass(P>0.05). Interaction of rapeseed meal with enzyme was not significant for any of the traits (P>0.05). Results finally indicate that we can apply upto 20% rapeseed meal in broiler breeder diets without any significant undesirable effects.کنجاله کلزا دارای پروتئینی با کیفیت بالاست بنابراین ممکن است به عنوان جایگزینی برای کنجاله سویا در جیره مرغ های مادر گوشتی مفید باشد. در این تحقیق تاثیر جیره های غذایی حاوی سطوح مختلف کنجاله کلزا با و بدون آنزیم بر توان تولیدی مرغان مادر گوشتی لوهمن از سن 47 تا 59 هفتگی مورد مطالعه قرار گرفت. برای این منظورکنجاله کلزا در سطوح صفر،10، 20 و 30 درصد با و بدون آنزیم تجاری گریندآزیم در یک طرح کاملاً تصادفی با روش فاکتوریل 4?2 جایگزین کنجاله سویا گردید و اثرات آن بر درصد تولید تخم مرغ به ازای تعداد مرغ موجود، میانگین وزن تخم مرغ، گرم تخم مرغ تولیدی به ازای هر مرغ در روز، درصد تخم مرغ های قابل جوجهکشی بازای مرغ موجود، درصد جوجه درآوری بازای کل تخم مرغ های چیده شده در دستگاه، درصد تخم مرغهای بی نطفه، غلظت هورمونهای تیروئیدی (T3وT4 ) و مقدار خوراک مصرفی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. با توجه به داده های حاصله تاثیر جیره های غذایی حاوی سطوح مختلف کنجاله کلزا بر درصد تولید تخم مرغ به ازای تعداد مرغ موجود، میانگین وزن تخم مرغ، گرم تخم مرغ تولیدی به ازای هر مرغ در روز و درصد تخم مرغ قابل جوجهکشی بازای مرغ موجود، تنها در سطح 30 درصد کاهش معنی داری را نسبت به گروه شاهد داشت و مصرف کنجاله کلزا تا سطح 20 درصد تاثیر نامطلوبی بر صفات فوق نداشت
(05/0>p). درصد جوجه درآوری بازای کل تخم مرغ های چیده شده در دستگاه و درصد تخم مرغهای بینطفه به طور معنیداری تحت تاثیر سطح کنجاله کلزا قرار نگرفت (05/0<P). غلظت هورمونهای تیروئیدی
(T3وT4 ) کاهش معنیداری را بین سطوح 20 و 30 درصد با گروه شاهد نشان دادند (05/0p<). اثر متقابل آنزیم × کنجاله کلزا در هیچ کدام از صفات اندازه گیری شده معنی دار نبود(05/0<P). استفاده از آنزیم در هیچ کدام از صفات اثر معنی داری نشان نداد اما از نظر عددی باعث افزایش میانگین وزن تخم مرغ تولیدی و گرم تخم مرغ تولیدی به ازای هر مرغ در روز گردید نتایج حاصل از این مطالعه نشان می دهد که به کار بردن 20 درصد کنجاله کلزا می تواند در جیره گله های مادر گوشتی بدون اثرات نامطلوب معنی داری مورد استفاده قرار گیرد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17856_73179791b76b20fecf74f764a0ddf1f9.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تاثیر هرس انتهای ساقه اصلی، بر برخی صفات گیاه دارویی کدوی تخمه کاغذی (کدوی پتی دانه)17857FAرضاامیدبیگیسودابهمفاخریعلیتوکلیJournal Article19700101Medicinal pumpkin (Cucurbita pepo convar. pepo var. styriaca) is an annual plant belonging to the family of Cucurbitaceae. It bears a sprawling prickly stem, about 300-500 cm long. Tropical and sub-tropical regions of America are reported as origin of medicinal pumpkin. The seeds contain fatty oil, ?-sitostrol and E-vitamin as active substances that are used to cure prostatic hypertrophy as well as urinary tract irritation. In this study that was carried out in College of Agriculture at Tarbiat Modarres University, the effect of five pruning treatments at different developmental stages (no pruning, 3-5 nodes, 6-8 nodes, after appearance of the first flower and after 8-10 flowers appearance) on the number and weight of fruit, some characteristics of seed fatty oil and its fatty acids were studied. The results showed that pruning at 6-8 node stage significantly effected the number of fruits, fresh and dry weight of seed in the fruit as well as in the plot. The control (no pruning) and 6-8 node stage of pruning treatment had a significant effect on the number of seeds per fruit, fresh and dry seed weight per fruit, and per plot. The greatest 1000 seed weight was obtained from control. Pruning was demonstrated to have no effect on fatty oil content but fatty acids content was affected by pruning operations.کدوی تخمه کاغذی ((Cucurbita pepo convar. pepo var. styriaca، گیاهی است علفی؛ یکساله از خانواده کدوییان که بومی مناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری آمریکا بوده و از گیاهان دارویی بسیار ارزشمند در صنایع داروسازی کشورهای توسعه یافته میباشد. از بذرهای این گیاه به واسطه وجود مواد موثره حائز اهمیتی نظیر بتاسیتوسترول، اسیدهای چرب و ویتامین E، در درمان بیماریهایی نظیر تورم پروستات و سوزش مجاری ادرار استفاده می شود. در این تحقیق که در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس انجام شد تاثیر هرس ساقه اصلی ( در 5 مرحله رشدی مختلف: بدون هرس ( شاهد)، 3 تا5 برگی، 6 تا 8 برگی، ظهور اولین گل و ظهور 8 تا 10 گل) بر تعداد و وزن میوه و برخی خصوصیات دانه، میزان روغن و درصد اسیدهای چرب تشکیل دهنده آن مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد که تیمار هرس در مرحله 6 تا 8 برگی در مقایسه با سایر تیمارها سبب افزایش معنی داری در تعداد دانه در میوه، وزن تر و خشک دانه در میوه و کرت گردید. تیمارهای شاهد و هرس در مرحله ظهور 8 تا 10 گل از نظر وزن هزار دانه بالاتر از سایر تیمارها قرار گرفتند. میزان روغن تحت تاثیر هرس قرار نگرفت، همچنین درصد اسیدهای چرب روغن بسته به نوع تیمار هرس نوساناتی نشان داد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17857_d077470ebd0086dbf36872ccf8d7f374.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-زیستشناسی آزمایشگاهی و میزان شکار لاروهای مگس سیرفید
(Dip.: Syrphidae) Scaeva albomaculataاز شته سبز هلو17858FAیعقوبفتحیپورفرزادجلیلیانعلی اصغرطالبیJournal Article19700101Biological characteristics and larval feeding rate of hoverfly Scaeva albomaculata (Macqaurt) on Myzus persicae (Sulzer) were determined at laboratory conditions. The experiments were carried out in growth chamber at 25±2?C, RH 55-65% and a photoperiodism of 16:8 (L:D) h. The incubation period, larval period, pupal period and developmental time
(S. albomaculata) were determined as 4.67, 11.33, 7.83 and 24.83 days, respectively. Adult longevity considerably increased (35.60 days) when fed with honey solution but in the non-feeding situation, it lasted for only 3.5 days. The results indicated that each female produced 95.50 eggs, on average, during its life time, 85.97% of which hatched to first instar larvae. There were significant differences (P<0.1) observed in daily and total feeding rate among the first, second and third instar larvae. Each larva of S. albomaculata fed on 521.10 aphids during larval period and revealed a high potential for feeding on M. persicae. The third instar larvae played an important role in feeding rate, such that 70.30% of total larval feeding was due to this instar level. Per capita daily feeding rate of the first, second and third instar larvae amounted to 8.79, 38.06 and 76.31, respectively. Because of considerable reproduction as well as feeding rate, hoverfly S. albomaculata can be employed in biological control, and in integrated management programs of different aphid species, specially M. persicae.ویژگیهای زیستی و میزان تغذیه سنین مختلف لاروی مگس سیرفیدScaeva albomaculata (Macqaurt) روی شته Myzus persicae (Sulzer) در اتاق رشد با دمای 2±25 درجه سانتیگراد، رطوبت نسبی 55 تا 65 درصد و دوره نوری 16 ساعت روشنایی و 8 ساعت تاریکی مورد مطالعه قرار گرفت. دوره جنینی تخم، دوره لاروی، دوره شفیرگی و کل دوره رشدی این مگس به ترتیب 67/4، 33/11، 83/7 و
83/24 روز تعیین شد. طول عمر حشرات کامل وقتی با آب و محلول عسل مورد تغذیه قرار گرفتند به میزان قابل توجهی افزایش یافت (60/35 روز) و این در حالی است که این حشره در شرایط بدون تغذیه فقط توانست50/3 روز زنده بماند. نتایج بدست آمده نشان داد که مگس S. albomaculata میتواند بطور متوسط 50/95 عدد تخم در طول عمر خود تولید نماید که 97/85 درصد این تخمها قابلیت تفریخ داشته و به لارو سن اول تبدیل میشوند. بررسیها نشان داد که از لحاظ میزان تغذیه (شکار) روزانه و تغذیه کل مربوط به سه سن لاروی مگس اختلاف معنیداری وجود دارد(P<0.01). هر لارو این مگس طی مراحل سه گانه لاروی (طول عمر لاروی) توانست بطور متوسط 10/521 عدد شته سبز هلو را مورد تغذیه قرار دهد که نشانگر پتانسیل بالای تغذیه لاروهای این مگس از شته سبز هلو میباشد. لاروهای سن سوم نقش بیشتری در تغذیه داشتند بطوریکه30/70 درصد کل تغذیه دوره لاروی مربوط به این سن بود. میزان سرانه تغذیه روزانه لاروهای سینن اول، دوم و سوم به ترتیب 79/8، 06/38 و 76.31 عدد شته سبز هلو تعیین شد که در این میان لاروهای سن سوم و لاروهای سن اول به ترتیب بیشترین و کمترین میزان تغذیه روزانه را به خود اختصاص دادند. با توجه به پتانسیل بالای تغذیه و تولید مثل، این مگس سیرفید میتواند جایگاه مناسبی در مدیریت تلفیقی گونههای مختلف شته بویژه شته سبز هلو داشته باشد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17858_bf5e27101238046308fddadd0b0255e5.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تعیین زیست فراهمی کلسیم موجود در صدف معدنی (لوماشل)17859FAمجتبیزاغریمحمدریاحیJournal Article19700101An experiment was conducted to determine the bioavailability of calcium in mineral oyster shell as dietary complement for laying hens. Eighty-one hens of commercial layer strain (Hy-line W-36) were allocated to 9 dietary treatments with three replicates of three hens per replicate in a completely randomized design. Treatment one as the basal diet, without any supplemental calcium, contained 0.37 % calcium. Diet 2 to 5 contained 1, 2, 3, or 4 % calcium from calcium carbonate as a standard source. Diet 6 to 9 contained 1, 2, 3, or 4 % calcium from the mineral oyster shell as the test source. All diets were isoenergetic, isonitrogenous and equal in amino acid content. Data were subjected to ANOVA procedures appropriate for completely randomized designs. Difference between individual treatment means were assessed using Duncan multiple range test. The slope ratio assay was used to determine bioavailability of calcium in mineral oyster shell. GLM procedure of SAS was employed to obtain parameter estimates for calculation of relative bioavailability. Hens fed diets based on mineral oyster shell and calcium carbonate, exhibited very similar performances. However, hens fed 0.37 % calcium did not perform as well as the others and had lower egg productions. Effect of calcium level on egg specific gravity, eggshell thickness and shell weight was significant (P< 0.01). In most cases, no significant differences were observed between slopes of test and standard calcium source regression lines. In the case of egg production and egg shell thickness, slopes of test and standard lines were significantly different (P<0.05). In these cases relative bioavailabilities were 138 and 120 % respectively. It is concluded that mineral oyster shell is a good calcium source comparable in bioavailability to calcium carbonate for laying hens.برای تعیین زیست فراهمی کلسیم موجود در صدف معدنی از تعداد 81 قطعه مرغ تخمگذار سویه تجارتی های لاین(W-36) استفاده شد. آزمایش در قالب طرح کامل تصادفی با 9تیماردر 3 تکرار انجام شد و هر تکرار شامل 3 قطعه مرغ بود. پرنده ها در داخل قفس هایی به ابعاد 37×37 سانتی متر قرار داشتند. تیمار ها شامل جیره های آزمایشی بود . تیمار یک جیره پایه بدون منبع کلسیم حاوی 37/0درصد کلسیم بود. تیمارهای 2تا5 حاوی سطوح 3،2،1 و 4 درصد کلسیم از منبع مورد استفاده به عنوان ماده استاندارد بودند. منبع مورد استفاده به عنوان ماده استاندارد کربنات کلسیم خالص بود. تیمارهای 6 تا 9 حاوی سطوح 3،2،1 و 4 درصد کلسیم از منبع مورد آزمایش یعنی صدف معدنی بودند. تنها عامل متغیر در جیره های آزمایشی منبع و سطح کلسیم بود و سایر مواد مغذی یکسان بود. پرنده ها به مدت 30 روز جیره های آزمایشی را دریافت نمودند و پس از گذشت 25 روز از دریافت جیره های آزمایشی به مدت 5 روز صفات تولید تخم مرغ، وزن تخم مرغ، وزن مخصوص تخم مرغ، ضخامت پوسته تخم مرغ، واحد هاو، خاکستر پوسته تخم مرغ، وزن پوسته تخم مرغ و خاکستر استخوان چربی گرفته شده انگشت پا اندازه گیری شد. تفاوت شیب خط ماده آزمایشی و استاندارد در مورد صفت تولید تخم مرغ معنی دار بود (05/0P<)، عرض از مبداء دو خط و تفاوت عرض از مبداء و عملکرد با جیره پایه معنی دار نبود. با استفاده از این صفت به عنوان معیار برآورد، زیست فراهمی کلسیم موجود در صدف معدنی 138 درصد و حدود اطمینان 95 درصد آن 170 - 2/106 بود. در مورد ضخامت پوسته تخم مرغ شیب دو خط تفاوت معنی دار داشت (05/0P<)، عرض از مبداء خط صدف معدنی و کربنات کلسیم و تفاوت عرض از مبداء و عملکرد با جیره پایه معنی دار نبود. با استفاده از این صفت به عنوان معیار برآورد، زیست فراهمی کلسیم موجود در صدف معدنی 120 درصد و حدود اطمینان 95 درصد آن 149 – 105 بود.https://jijas.ut.ac.ir/article_17859_db48ba956ee4eac5a202d365a0018d84.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-بررسی برخی از اجزاء انرژی در خاکورزی کشت ذرت17860FAسید محمد حسنکماریزادهJournal Article19700101The effect of six tillage systems consisting of 3 primary (moldboard, disk and chisel plows) and 2 secondary (disk harrow and field cultivator (twice)) tillage tools on corn production were studied in a factorial of two factors based on a completely randomized block design of six treatments and four replications. The experiments were conducted on Agricultural Faculty of Urmia University farms in 2002. The studied parameters were: tractor fuel energy consumption; soil penetration energy requirement, and yielded corn energy content. The results showed that the lowest and highest fuel energy consumption belonged to chisel plow + disk harrow (962.9 Mj/ha) and disk plow (twice) field cultivator (1871.5 Mj/ha) respectively. The fuel energy consumption IN chisel plow and disk harrow treatments were found to be 30.1% and 23.3% lower than those for disk plow and field cultivator (twice) respectively. There were no significant differences observed among treatments for either corn grain or forage yields .For all treatments the calculated energy output for corn grain was between 36516.8 and 67638.3 Mj/ha, and for corn forage between 154580.1 and 212657.8 Mj/ha. For corn energy ratio (yields’ energy/ consumed fuel energy) the highest were obtained from chisel + disk harrow treatment for corn grain plus forage, the lowest from moldboard plow + 2 times field cultivator treatment for corn grain, and disk plow + 2 times field cultivator for corn forage. The highest soil needed penetration energies for 5 to 40 cm depths belonged to the plots of disk plow + disk harrow, and the lowest to moldboard and chisel plow with disk harrow treatments. The results finally indicated that chisel plow + disk harrow (treatment A) with lowest fuel energy consumption, highest yielded energy and lowest needed soil penetration energy, was the most suitable tillage system.تاثیر 6 روش خاکورزی در کشت ذرت متشکل از سه ماشین اولیه (گاوآهنهای برگرداندار، بشقابی و قلمی) و دو ماشین ثانویه (هرس بشقابی و دوبار کولتیواتور) با استفاده از طرح آزمایشی فاکتوریل با دو عامل بر پایه بلوکهای کامل تصادفی با شش تیمار و چهار تکرار مورد مطالعه قرار گرفت. آزمایشات در مزارع دانشکده کشاورزی دانشگاه ارومیه درسال 1381 انجام یافت. پارامترهای مورد مطالعه انرژی سوخت مصرفی تراکتور، انرژی نفوذپذیری خاک و انرژی محصول بود. نتایج نشان داد که کمترین و بیشترین انرژی سوخت مصرفی تراکتور، به ترتیب متعلق به ترکیب گاوآهن قلمی با هرس بشقابی (Mj/ha 962.9) و گاوآهن بشقابی با دوبار کولتیواتور (Mj/ha 1871.5) بوده است. انرژی سوخت مصرفی گاوآهن قلمی و هرس بشقابی به میزان 30.1% و 23.3% به ترتیب کمتر از گاوآهن بشقابی و دوبار کولتیواتور به دست آمد. از نظر عملکرد محصول ذرت دانهای و علوفهای اختلاف معنیداری بین تیمارها مشاهده نگردید. انرژی محصول در کلیه تیمارها برای ذرت دانهای بین 36516.8 تا 67638.3 مگاژول بر هکتار، و ذرت علوفه ای بین 154580.1 تا 212657.8 مگاژول بر هکتار محاسبه گردید. از نظر نسبت انرژی حاصله از محصول به انرژی سوخت مصرفی تراکتور، در هر دو نوع ذرت بزرگترین رقم، متعلق به کرتهای ترکیب گاوآهن قلمی با هرس بشقابی ، و کمترین آنها برای ذرت دانه ای در کرتهای گاوآهن برگرداندار + دوبار کولتیواتور، و برای ذرت علوفه ای در کرتهای گاوآهن بشقابی + دوبار کولتیواتور به دست آمد. بزرگترین انرژی نفوذ پذیری خاک در عمق های 5 تا 40 سانتیمتر متعلق به گاوآهن بشقابی + هرس بشقابی، و کمترین آنها در ترکیب گاوآهنهای برگرداندار و قلمی با هرس بشقابی به دست آمد. نتایج نشان داد که تیمار A متشکل از گاوآهن قلمی و هرس بشقابی، بعلت مصرف کمترین انرژی سوخت تراکتور، بزرگترین نسبت انرژی محصول و کمترین انرژی نفوذ پذیری خاک، بهترین روش خاکورزی نسبت به سایر تیمارها بوده است.https://jijas.ut.ac.ir/article_17860_1aacf12dc78da03c6028ae59435e94f1.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-بررسی تأثیر میزان آب آبیاری و کود نیتروژن بر کمیت و کیفیت گوجه فرنگی در شرایط کم آبیاری17861FAعلیرضافرهمندحسینفردادعبدالمجیدلیاقتعبدالکریمکاشیJournal Article19700101This study was carried out in 2003 to investigate the effects of different water regimes (40, 60, 80, 100 and 120 percent of water requirement) and different amounts of nitrogen (60, 120 and 180 kg/ha) as well as their interaction on quantity and quality of tomato (variety Early Urbana). The experiment was performed on the research farm of agriculture faculty of Tehran University (semi-arid area) on a clay–loam soil, using a split plot design with three replications (irrigation treatments as main plots and different amounts of nitrogen as subplots). The results obtained from statistical analysis indicated that the different treatments of irrigation and nitrogen as well as their interactions have significant effect on tomato quantity traits including total yield, marketable yield, number of fruit per plant, average fruit weight and Water Use Efficiency (WUE). The maximum marketable yield and WUE were obtained at 100% water requirement, along with 120 kg/ha nitrogen. Also, the different treatments of irrigation and nitrogen as well as their interactions exert significant effects on tomato quality characteristics including early ripening, fruit dry matter, total soluble solids, titrable acidity pH, of fruit, vitamin-C, fruit firmness and fruit N-NO3. Finally, by considering our conditions of the test place and tomato variety, it is recommended to use water requirement of 80%, along with 120kgN/ha for optimization of crop’s quantity and quality characteristics.این پژوهش به منظور بررسی تأثیر تیمارهای آب آبیاری به میزان 40، 60، 80، 100 و 120 درصد نیاز آبی و مقادیر مختلف نیتروژن به میزان 60، 120 و 180 کیلوگرم در هکتار و بر همکنش آنها بر کمیت و کیفیت گیاه گوجه فرنگی رقم ارلی اوربانا انجام گرفت. پژوهش در سال 1382 در مزرعه تحقیقاتی گروه آبیاری و آبادانی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران (منطقه نیمه خشک) در یک خاک لوم رسی و در طرح کرت های خردشده با سه تکرار (تیمارهای آبیاری به عنوان کرت های اصلی و مقادیر نیتروژن به عنوان کرت های فرعی) انجام شد. نتایج تجزیه آماری نشان داد که میزان آب آبیاری و مقادیر مختلف نیتروژن و همچنین برهمکنش آنها بر خصوصیات کمی گوجه فرنگی شامل عملکرد کل محصول، عملکرد محصول قابل فروش، تعداد میوه در بوته، وزن متوسط میوه و بازده مصرف آب (WUE)، معنی دار بوده است. حداکثر عملکرد محصول قابل فروش و راندمان مصرف آب در تیمار 100% نیاز آبی با 120 کیلوگرم نیتروژن در هکتار بدست آمد. همچنین تیمارهای مختلف آبیاری، نیتروژن و برهمکنش آنها تاثیر معنی داری بر خصوصیات کیفی گوجه فرنگی شامل زودرسی، ماده خشک میوه، مواد جامد محلول میوه، اسیدیته قابل تیتراسیون، pH میوه، ویتامین «ث»، استحکام میوه و نیترات میوه داشت. در نهایت، در شرایط آب و هوایی محل این آزمایش و رقم گوجه فرنگی مورد بررسی، میتوان کاربرد 80% نیاز آبی با 120 کیلوگرم نیتروژن خالص در هکتار را از نظر بهینه ساختن صفات کمی و کیفی گوجه فرنگی توصیه نمود.https://jijas.ut.ac.ir/article_17861_9a1179f62bb9cf9dd4ccbb33a9191ba5.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-مقایسه روش کیسههای نایلونی (in situ) و روش آزمون گاز در تعیین ارزش غذایی مواد خوراکی17862FAعلینیکخواهعلیمهدویJournal Article19700101The present study was conducted to determine some feedstuffs nutritive values through different methods and to make a comparison between the methods. Six canulated steers (Holstein and Sistani) were taken into experiment in a completely randomized design of two observations per each replication. The amount of gas production at 0 , 2 , 4 , 6 , 8 , 12 , 24 , 48 , 72 and 96 hours and feed degradation through nylon bag method at 0 , 4 , 8 , 16 , 24 , 48 , 72 and 96 hours were measured . The feedstuffs used included: alfalfa hay , wheat straw , corn silage , concentrate and cotton seed, fed at the maintenance level. Dry matter degradability at 96 hours for alfalfa hay , wheat straw and corn silage were 71.52 , 51.02 and 77.89, and at 48 hours for concentrate and cotton seed were 80.59, and 53.51 percent, respectively. Dry matter effective degradability for the above feedstuffs at the maintenance level were 64.40, 36.70 , 66.43 , 76.03 and 48.16%, respectively. Dry matter degradability for these respective feedstuffs at 24 hours were 66.93 , 33.57 , 68.24 , 79.83 and 48.71. The amount of gas production at 96 hour of incubation for alfalfa hay , wheat straw and corn silage were 51 , 45 and 75.5 milliliters , respectively , and for concentrate and cotton seed at 48 hour of incubation were 81 and 58.5 milliliters. Correlation coefficient between dry matter degradation and gas production for these feedstuffs were 0.99, 0.99 , 0.99 , 0.96 and 0.99 respectively and correlation coefficient between crude protein degradation and the amount of gas production were respectively recorded as 0.97 , 0.99 , 0.99, 0.99 and 0.98. Due to the high correlation coefficient existing between dry matter degradation, crude protein degradation, ADF and NDF degradation, and gas production, regression equations between these parameters and gas production were assessed for an estimationof the amount of these parameters from the amount of gas production without a need for tedious digestion experiments. As an example regression equation between alfalfa dry matter degradation and its gas production was: Y = 35.724 + 0.714x. In line with 51 milliters of gas production for alfalfa at 96 hour, this equation estimated 72.14% of degradation for alfalfa dry matter during this time, which in comparison with the 71.52% from digestion experiments, there is not any significant difference observed between the two recordings .به منظور تعیین ارزش غذایی بعضی از مواد خوراکی با روشهای مختلف مانند روشهای کیسههای نایلونی
(nylon bag) و روش آزمون گاز (gas test) تحقیق حاضر انجام شد. در این پژوهش تعداد شش راس گاو اخته فیستولا گذاری شده (3 راس هلشتاین و3 راس سیستانی)، در قالب طرح کاملاً تصادفی با دو مشاهده در هر تکرار مورد استفاده قرار گرفتند . مقدار گاز تولیدی در زمانهای 0، 2، 4، 6، 8، 16، 24، 48، 72 و 96 ساعت و تجزیه پذیری به روش کیسههای نایلونی در زمانهای 72،48،24،16،8،4،0 و 96 ساعت اندازهگیری گردید. خوراکهای مورد آزمایش در این پژوهش یونجه خشک، کاه گندم، علوفه ذرت سیلو شده ، کنسانتره (جو : 63% - کنجاله پنبه: 21% -سبوس گندم: 14% - آهک: 1% - مکمل معدنی: 5/0% - مکمل ویتامینه: 5/0% ) و پنبه دانه بودند که دامهای مورد آزمایش در حد نیاز نگـهداری با آنها تغذیه شدند . تجزیه پذیری ماده خشک پس از 96 ساعت انکوباسیون برای یونجه، کاه گندم و ذرت سیلو شده به ترتیب 52/71، 02/51 و 89/77 درصد و در زمان 48 ساعت برای کنسانتره و پنبه دانه به ترتیب 59/80 و 51/53 درصد و نتایج حاصل از تجزیه پذیری موثر ماده خشک برای موارد فوق با تغذیه در سطح نگهداری به ترتیب برابر 40/64، 70/36، 43/66، 03/76 و 16/48 درصد بود. تجزیه پذیری ماده خشک خوراکهای مورد آزمایش در زمان 24 ساعت به ترتیب 93/66، 57/33،
24/68، 83/79 و 71/48 درصد بود. میزان گاز تولیدی خوراکهای یونجه، کاه گندم و ذرت سیلو شده در ساعت 96 انکوباسیون به ترتیب برابر 51، 45 و 5/75 میلیلیتر و برای کنسانتره و پنبه دانه در ساعت 48 انکوباسیون 81 و 5/58 میلی لیتر بود. ضریب همبستگی بدست آمده بین تجزیه پذیری ماده خشک و میزان گاز تولیدی برای خوراکهای مورد آزمایش به ترتیب 99/0، 99/0، 99/0، 96/0 و 99/0 بود و این ضریب بین تجزیه پذیری پروتئین خام و میزان گاز تولیدی به ترتیب 97/0، 99/0، 99/0، 99/0 و 98/0 بود. با توجه به همبستگی بالا بین تجزیه پذیری ماده خشک، تجزیه پذیری پروتئین خام، تجزیه پذیری دیواره سلولی و تجزیه پذیری دیواره سلولی منهای همی سلولز با میزان گاز تولیدی، روابط تابعیت بین فراسنجههای فوق و گاز تولیدی برای تخمین میزان تجزیه پذیری این فراسنجهها از روی میزان گاز تولیدی بدون انجام آزمایشات هضمی محاسبه گردید. به عنوان مثال رابطه تابعیت بین میزان تجزیه پذیری ماده خشک یونجه و گاز تولیدی آن: Y = 35.724 + 0.714 x بود که با توجه به مقدار گاز تولیدی51 میلیلیتر در زمان 96 ساعت، معادله فوق، تجزیه پذیری ماده خشک یونجه را در این ساعت 14/72 درصد برآورد میکند که از نظر آماری با مقدار 52/71 درصد حاصل از آزمایشات کیسههای نایلونی تفاوت معنیداری را نشان نمیدهد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17862_f0c687b601b3c5f27ca6f263ceed7a64.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-اثر تنش سدیم کلرید بر شاخص های رشد و میزان عناصر پنج رقم زیتون17863FAمهدیرضاییحسینلسانیمصباحبابالارعلیرضاطلاییJournal Article19700101In order to study the effect of NaCl salinity stress on the growth and ion content in five olive cultivars, an experiment was conducted in split-plot based on CRD with three replications. The main factor consisted of four levels of NaCl(0, 25, 50 and 100 mM NaCl) while subfactors were five olive cultivars (Dezfuli, Konservalia, Fishomi, Zard, Manzanila). Uniform, 1-year-old plants were planted in 20L pots containing sand-perlite mixture (1:1) and were irrigated using half-strength Coic solution. Salinity treatments were conducted for a duration of five months. Results indicated that growth indices were entirely decreased during stress condition and NaCl salinity. Generally reduced plant growth occurs especially in the above ground parts of plants. The K+, Ca2+, Mg2+ cations decreased due to NaCl salinity stress, the decrease in roots being more than that in other parts of the plant. Salinity exerted no significant effect on N and P uptake. The concentration of Na+ and Cl- (DW %) in roots was higher than that in other parts of the plants (shoots and leaves) and increased by increasing salinity. Large genotypic differences were detected on Na+ transport to above ground parts (shoots and leaves). Among the five olive cultivars, Dezfuli and Conservalia exhibit a higher tolerance while Manzanila shows a lower tolerance to NaCl stress.شوری یکی از عوامل مهم محدود کننده گسترش سطح زیر کشت زیتون در مناطق گرم و خشک ایران است. به منظور بررسی اثر تنش شوری ناشی از کلرید سدیم بر شاخص های رشد و روند تغییرات عناصر در اندام های مختلف گیاه زیتون پژوهشی به صورت کرت های خرد شده در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار انجام شد. فاکتور اصلی شوری در چهار سطح 0، 25، 50، 100 میلی مول کلرید سدیم و فاکتور فرعی پنج رقم زیتون (دزفولی ،کنسروالیا ، فیشمی ، زرد ،مانزانیلا) بودند. نهالهای ریشه دار شده در مخلوط پرلیت : ماسه (نسبت1:1) در گلدانهای 20 لیتری کشت گردید و با محلول نصف غلظت کوئیک و همکاران تغذیه شد. تیمار شوری همراه با محلول غذایی به مدت 5 ماه اعمال گردید. نتایج نشان داد که شوری در 50 میلی مول کلرید سدیم در ماه پنجم پس از تیمار باعث کاهش رشد رویشی شده و این کاهش رشد در قسمتهای هوایی بیشتر از ریشه بود. غلظت کاتیونهایK+,Ca2+,Mg2+ کاهش یافته و این کاهش در قسمتهای ریشه بیشتر از سایر اندام ها مشخص بود. شوری اثر معنی داری بر میزان N و P نداشت. میزان یونهای سدیم و کلر در ریشه افزایش یافت و از ورود آنها به اندام هوایی جلوگیری گردید و میزان عدم انتقال این عناصر به بخش هوایی بستگی به رقم داشت. در بین ارقام مورد بررسی بر اساس صفات مطالعه شده ، به ترتیب ارقام دزفولی و کنسروالیا مقاوم تر و رقم مانزنیلا حساس تر به شوری ناشی از کلرید سدیم ارزیابی گردید.https://jijas.ut.ac.ir/article_17863_cf13b8bfcba3029d1ccce5c0a57cd056.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تعیین و مقایسه کیفیت علوفه پنج گونه مرتعی در مراحل مختلف رشد فنولوژیکی17864FAحسینازرانیعباساحمدیحسینآذرنیوندعلیاشرفجعفریJournal Article19700101In order to evaluate the grazing capacity as well as to implement an integrated management of rangelands, it is necessary to be aware of forage quality. The most important factor influencing forage quality is the plant growth stage, which presents the most suitable time for animal grazing. In this research, samples were taken (using randomized- systematic design) from three grasses and from two forbs, namely Agropyron tauri, Dactylis glomerata, Bromus tomentellus, Ferula ovina, and Coronilla varia. Samples were collected at three phenological stages of vegetative growth, full flowering, and seed ripening from summer ranges in central Alborz (Vardavard and Gachsar). Plant samples were dried, milled, and chemically analyzed for important qualitative factors such as: DM, NDF, ADF, CP, ME, DDM, DMI, WSC, RFV. Except for DM, there were significant differences (p<0.01) observed among different species as well as among different phenological stages. Also, interaction effects of plant species and growth stages were observed to be significant for these factors. Almost in all species, the amount of CP, DDM and ME decreased with progressing growth stages, while ADF and NDF contents increased. In general, crown vetch (Coronilla varia) had the highest forage quality based on the assessed factors (RFV=257.9) and in this respect, Agropyron tauri possessed the lowest (RFV=92.1). F.ovina, D.glomerata and B.tomentellus respectively had a greater nutritive value after C.varia. Vegetative growth (first phenological stage), considering all nutritive factors (except WSC), benefited from higher values in comparison with the other stages. Considering low energy differences between first and second phenological stages and also because of higher production, and pasture availability, the second stage(flowering)was determined as the most suitable period for animal grazing (in the framework of grazing systems).برای برآورد ظرفیت چرا جهت مدیریت اصولی و جامع نگر مرتع، آگاهی از کیفیت علوفه گیاهان مرتعی ضروری است. مهمترین عامل موثر بر کیفیت علوفه گیاهان، مرحله رویشی است که با شناخت آن میتوان زمان مناسب چرای دام در مرتع را تعیین کرد.در این پژوهش، از پنج گونه مهم مرتعی، شامل سه گونه گرامینه(Grass)، و دو پهن برگ علفی(Forb) به نامهای علف گندمی Agropyron tauri، علف باغDactylis glomerata، علف پشمکی Bromus tomentellus، کما Ferula ovina و شبدرکCoronilla varia در سه مرحله فنولوژیکی رشد رویشی، گلدهی و بذردهی نمونهبرداری به عمل آمد. نمونهها از مراتع ییلاقی ارتفاعات البرز مرکزی (وردآورد و دیزین) برداشت گردید. نمونهها پس از خشک و آسیاب شدن در آزمایشگاه با روشهای استاندار مورد تجزیه قرار گرفتند و شاخصهای مهم کیفی از قبیل درصد ماده خشک، دیواره سلولی، دیواره سلولی عاری از همی سلولز، پروتئین خام، انرژی متابولیسمی، درصد ماده خشک قابل هضم، درصد ماده خشک مصرفی، کربوهیدارتهای محلول در آب، و ارزش غذایی نسبی برای گونههای مختلف تعیین گردید. بجز برای درصد ماده خشک، در مورد سایر شاخصهای کیفیت علوفه بین گونههای مختلف و نیز مراحل سه گانه رشد (فنولوژیکی) تفاوت معنیداری از نظر آماری وجود داشت (P<0.01). ضمناً اثر متقابل گونه گیاهی و مرحله رشد نیز بر روی اکثر این شاخصها به لحاظ آماری معنیدار بود. تقریباً در همه گونهها با پیشرفت مرحله رشد، از میزان پروتئین خام، انرژی متابولیسمی و درصد ماده خشک قابل هضم، کاسته و بر میزان فیبر گیاه افزوده شد. در مجموع گونه شبدرک، بر اساس شاخصهای اندازهگیری شده بالاترین کیفیت علوفه رادارا بود(9/257=RFV) و گونه علف گندمی از نظر ارزش غذایی در پایینترین حد قرار داشت (1/92=RFV). پس از شبدرک، گونههای کما، علف باغ و علف پشمکی به ترتیب واجد بیشترین کیفیت علوفه بودند. رشد رویشی (مرحله اول فنولوژیکی) نیز به لحاظ شاخصهای کیفیت علوفه، (به جز کربوهیدارتهای محلول در آب) از دو مرحله دیگر بالاتر بود با توجه به اختلاف انرژی غذایی نسبتاً کم بین مراحل اول و دوم فنولوژی و نیز تولید بالاتر و آمادگی بیشتر مرتع، مرحله دوم رویشی (گلدهی) به عنوان مناسبترین زمان چرای دام (در قالب سیستمهای چرایی) معین گردید.https://jijas.ut.ac.ir/article_17864_07c1d96b10ce222a34c61700e0d26e23.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-تاثیر تنظیم جیره غذایی حاوی کنجاله تخم پنبه بر اساس آمینو اسیدهای قابل هضم و آمینو اسیدهای کل روی عملکرد جوجه های گوشتی17865FAمجتبیزاغریمحمودشیوازادعلینیکخواهJournal Article19700101The current study evaluated the formulation of broiler diets containing cottonseed meal (CSM) on a total amino acid versus a digestible amino acid basis with two different digestible lysine requirements. Male broiler chicks were allotted to 20 treatments with four replicates of six male chicks per replicate in a completely randomized block design in a factorial arrangement with three factors (2 levels of digestible lysine requirement x 2 amino acid formulation basis x 5 levels of cottonseed meal). The first of the twenty treatments was the corn-SBM control diet based on digestible lysine requirement for maximum body weight gain. Diets 1 to 5 contained 0, 5, 10, 15 or 20% CSM, respectively and were formulated to contain levels of total AA equivalent to those in the first treatment. Diets 6 to 10 contained the same levels of CSM as diets 1 to 5 but were formulated to be equal in digestible AA content to the first treatment. Treatments 11 to 20 were the same as treatments 1 to 10 but on the basis of digestible lysine requirement for maximum feed efficiency. Control diet met an ideal amino acid ratio recommended by Illinois 2000 for all other indispensable amino acids for chicks 0 to 21-d old as determined for the levels of 1.075 and 1.179% digestible lysine. Feed and water were supplied ad libitum and uniform light was provided 24h daily. Diets were formulated based on analyzed values. Digestible amino acids were calculated using digestibility coefficients of Rhone-Poulenc (1993) and by assuming 100% digestibility of crystalline amino acids. Results indicated that Dietary inclusion of 10 to 20% CSM on a total AA and weight gain lysine requirement basis depressed chick weight gain and feed efficiency (P<0.01) in comparison to the corn-SBM control diet. However when the diets were formulated according to the requirement for maximum feed efficiency, dietary inclusion of 20% CSM on a total AA basis depressed chick weight gain and feed efficiency in comparison to the corn-SBM control diet (P<0.01). In both cases, formulating diets containing CSM on a digestible AA basis improved chick performance as compared to that achieved from formulation on a total AA basis (P<0.01). No significant effects of cottonseed meal level, digestible lysine requirement and amino acid formulation basis were observed on the average daily feed intake. Dietary formulation on the basis of lysine requirement for maximum feed efficiency vs the maximum weight gain had no effect on average body weight gain and feed efficiency, but numerically resulted in 1.1% improvement in feed efficiency. No significant interaction was observed between cottonseed level and amino acid formulation basis on chick performance.به منظور مطالعه اثرات تنظیم جیره های غذایی حاوی سطوح 0، 5، 10، 15و 20 درصد کنجاله تخم پنبه بر اساس دو معیار آمینواسید کل و قابل هضم با دو سطح لیزین مورد نیاز روی عملکرد جوجه گوشتی نر سویه آرین، آزمایشی در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی به روش فاکتوریل شامل 2 سطح لیزین قابل هضم × 2 معیار توازن آمینواسیدهای خوراک و5 سطح کنجاله تخم پنبه در 4 تکرار و 6 جوجه خروس در هر تکرار انجام شد. سطوح لیزین قابل هضم، معادل مقادیر مورد نیاز تعیین شده برای صفات وزن بدن و بازده غذایی در جوجه گوشتی نر سویه آرین در دوره آغازین بود. 10 جیره آزمایشی در دو سطح لیزین عبارت بودند از جیره 1 تا 5 بترتیب حاوی 0، 5، 10، 15 و 20 % کنجاله تخم پنبه ، که بر اساس معیار آمینواسیدهای قابل هضم تنظیم شده بود. جیره 6 تا 10 نیز بترتیب حاوی 0، 5، 10، 15 و 20 % کنجاله تخم پنبه بود که بر اساس معیار آمینواسیدهای کل تنظیم شده بود. جیره های غذایی در طول دوره 0 تا 21 روزگی به طور آزاد به تغذیه جوجه ها رسیده و در پایان آزمایش کلیه جوجه ها بطور انفرادی توزین و دان مصرفی هر واحد آزمایشی اندازه گیری شد. نتایج این آزمایش نشان داد که با افزایش سطح کنجاله تخم پنبه در خوراک به مقدار 10، 15و 20 درصد، وزن بدن و بازده غذایی جوجه ها در مقایسه با گروه شاهد کاهش یافت (05/0< P). استفاده از معیار قابلیت هضم در توازن آمینواسیدهای خوراک نسبت به آمینواسیدهای کل موجب 75/2 درصد بهبود در بازده غذایی (05/0< P) و 72/3 درصد بهبود در وزن بدن شد (01/0< P). اثر متقابل مبنای توازن اسید آمینه و سطح کنجاله تخم پنبه معنیدار بود و در جیرههای غذایی که معیار توازن آمینواسیدهای خوراک، آمینواسید قابل هضم حقیقی بود، با افزایش سطح کنجاله تخم پنبه در خوراک عملکرد جوجهها با گروه شاهد تفاوت معنیدار نشان نداد(05/0> P).https://jijas.ut.ac.ir/article_17865_9f1310a22d036d7ab53164ecfbb26130.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-قابلیت هضم و فراسنجههای تجزیهپذیری مواد مغذی برخی از کنجالههای تخم پنبه تولید شده در ایران17866FAحمیدامانلوحمیدرضا میرزاییالموتیعلینیکخواهJournal Article19700101Two experiments were conducted to determine the nutritive value of commercially processed cottonseed meals (CSMS) in IRAN. In exp.1, CSMS were compared for chemical composition, and then were determind for nutrients digestibility and total digestible nutrient (TDN) by in vivo technique (total fecal collection method (TFCM) and marke in method (MM)) by taking into the experiment a total of four Afshari breed sheep. In exp.2, dry matter (DM) organic matter (OM) and crude protein (CP) degradability of CSMS were assessed by in situ technique for 2, 4, 6, 12, 24, 47 and 72 h in three ruminally canulated wether sheep. In order to determine the disappearance rates in 0 h, samples were washed using cold water. Sheep were fed a total mixed ration containing 70% alfalfa and 30% barley based concentrate. DM and CP were corrected for the particles loss from bags. A completely randomized design was used to compare parameters. In exp.1, CP and cell wall (NDF) in CSMS were 25.47 to 31 and 26 to 34 percent respectively. Chemical compositions of CSMS other than NDF, were lower than tabular values of National Research Council in TFCM, the differences between means of digestible CP, digestible crude fiber and TDN being significant (P<0.05). In MM, digestible CP and TDN were significant (P<0.05). There was a high correlation observed between the two methods. Differences between means of DM and CP degradability as well as CP degradability, corrected for the particle loss from bags, were significant (P<0.05). CSMS widely varied in their ruminal availability of CP and DM. This study provides an estimation of kinetics of ruminal degradation of cottonseed meals for use in dynamic models of protein and carbohydrate digestion.برای تعیین ارزش غذایی کنجالههای تخم پنبه تولید شده در ایران از سه کارخانة خاوردشت «خ»، بهپاک «ب» و روغن دشت «ر» نمونههایی انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. در آزمایش1، ترکیب شیمیایی و ضرایب هضمی مواد مغذی کنجالههای تخم پنبه با استفاده از چهار رأس گوسفند نر تعیین شد. در آزمایش 2، میزان تجزیهپذیری مؤثر ماده خشک، مادة آلی و پروتئین کنجالههای تخم پنبه با استفاده از سه رأس گوسفند نر اخته کانولا گذاری شده در شکمبه، تعیین شد. همچنین برای خروج ذرات از کیسههای نایلونی تصحیح انجام شد. ترکیب شیمیایی کنجالههای تخم پنبه «خ»، «ب» و «ر» برحسب درصد مادة خشک به ترتیب برای پروتئین خام
5/28، 31 و 47/25 درصد، دیواره سلولی 26، 26 و 34 درصد، انرژی خالص نگهداری (NEm) و انرژی خالص افزایش وزن (NEg) محاسبه شده به ترتیب، 9/1، 86/1، 87/1 و 26/1، 22/1، 23/1 مگا کالری بر کیلوگرم مادة خشک بود. در روش جمعآوری کل مدفوع میانگین قابلیت هضم پروتئین خام و TDN در کنجالة تخم پنبه «خ»، 07/67 و 23/57 درصد، در کنجالة تخم پنبه «ب»، 08/67 و 2/62 درصد و در کنجالة تخم پنبه «ر»، 93/66 و 36/57 درصد بود (05/0P<). در روش معرف میانگین قابلیت هضم پروتئین خام و TDN در کنجالة تخم پنبه «خ»، 25/65 و 18/55 و در کنجالة تخم پنبه «ب»، 28/65 و 5/54 و در کنجالة تخم پنبه «ر»،
04/65 و 98/54 درصد بود (05/0P<). میانگین تجزیهپذیری مؤثر ماده خشک، پروتئین و پروتئین تصحیح شده برای خروج ذرات در سرعت عبور 5 درصد در ساعت در کنجالههای تخم پنبه «خ»، «ب» و «ر» به ترتیب56/37، 03/41، 9/37 درصد، 36/42، 72/50، 66/44 درصد و 06/36، 8/41، 3/40 درصد بود (05/0P<). تجزیهپذیری مؤثر مادة خشک و پروتئین کنجالههای تخم پنبه متفاوت بوده و استفاده از یک رقم مطلق در تمام شرایط در جیرة حیوانات نشخوار کننده توصیه نمیشود.https://jijas.ut.ac.ir/article_17866_a7182ddcdc02100081217efa9c89f72c.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-اثر افزودن ویتامین E به رقیقکننده بر ویژگی ها و باروری منی خروسهای بومی فارس پس از 6 یا 24 ساعت نگهداری در دمای 5-4 یا 24-19 درجه ی سانتی گراد17867FAعلیدادبوستانیمحمد جوادضمیریJournal Article19700101An experiment was conducted to investigate the effect of several doses of vitamin E (0, 4, 8 and 12 ?g/mL of semen diluent) on the prolongation of the storage time of Fars native chicken sperm at laboratory (19-24?C) and refrigerator (4-5?C) temperatures conditions. Semen characteristics (percentage of live sperm, sperm motility and pH) were determined at 6 and 24 h after storage. Vitamin E did not significantly affect the percentage of live sperm, sperm motility, pH of diluted semen, and percent hatchability of the fertile eggs (P>0.05). Addition of vitamin E to diluents significantly (P<0.05) increased the percentage of fertile eggs obtained from diluted semen stored at 4-5?C and 19-24?C for 24 h as compared with the control group (with no addition of vitamin E). The highest percentage of fertile eggs was obtained with the dose of 8 ?g/mL, for semen stored at 4-5?C for 24 h. It is concluded that for storing semen at 4-5?C for 6 h, addition of 8 ?g vitamin E/mL Sexton diluent, would result in higher percentage of fertile eggs. Addition of 4 or 8 ?g vitamin E/mL, would increase egg fertility when semen stored at 4-5?C or 19-24?C for 24 h. Addition of 8 ?g vitamin E/mL, increased the overall hatchability when semen was stored at 4-5?C and 19-24?C for 24 h.اثر چندین غلظت ویتامین E (0، 4، 8 و 12 میکروگرم در میلیلیتر) بر ویژگیها و باروری منی خروسهای بومی فارس پس از 6 یا 24 ساعت نگهداری در دمای 5-4 (دمای یخچال) یا 24-19 درجهی سانتی گراد (دمای آزمایشگاه) بررسی شد. ویتامین E تاثیر معنیداری بردرصد اسپرم زنده، میزان جنبایی اسپرم، pH و درصد جوجهدهی تخم مرغ های بارور نداشت. غلظتهای 4، 8 و 12 میکروگرم ویتامین E موجب افزایش معنیداری در درصد باروری نمونههای نگهداری شده برای 24 ساعت در دمای 5-4 درجهی سانتیگراد و 24-19 درجهی سانتیگراد نسبت به گروه کنترل (منی رقیق شده در سکستون بدون ویتامینE) شد. برای 6 ساعت نگهداری منی در دمای 5-4 درجهی سانتیگراد، افزودن 8 میکروگرم ویتامین E در هر میلیلیتر رقیقکنندهی سکستون، باروری بالاتری را موجب شد. افزودن 4 یا 8 میکروگرم ویتامین E در هر میلیلیتر رقیقکننده، موجب افزایش باروری نمونههای نگهداری شده در دمای 5-4 درجهی سانتیگراد و 24-19 درجهی سانتیگراد برای 24 ساعت شد. افزودن 8 میکروگرم ویتامینE در هر میلیلیتر رقیقکننده، موجب افزایش جوجهدهی کل برای نمونههای نگهداری شده در دمای 5-4 درجهی سانتیگراد و 24-19 درجهی سانتیگراد پس از 24 ساعت شد.https://jijas.ut.ac.ir/article_17867_c42e6503e1c735496b0ef9b32f818d1f.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-بررسی اثر سه نوع اصلاح کننده بر روی خصوصیات فیزیکی لایه سطحی خاک17868FAنسرینصادقیانمحمدرضانیشابوریعلیاصغرجعفرزادهمحمودتورچیJournal Article19700101Crust formation leads to development of a dense hard layer on soil surface which effectively retards seed germination and water intake. Various remedies have been proposed to overcome this difficulty. The purpose of this study was to examine the effects of polyacrylamide (PAM), pumice and straw, applied as amendments, on some characteristics of soil crust (0-10mm) and water infiltration into soil under sprinkler and surface irrigation simulated in soil columns at laboratory. The columns were prepared by evenly packing (Db=1.4 gr/cm3) of the soil (Coars-loamy, mixed (calcareous) mesic, fluventic) in PVC tubes of 15 and 25 cm long and 15 cm diameter. Pumice at the rates of %1 and %3 and wheat straw equivalent to 2.1 and 5 tons/ha were well mixed with 0-5cm layer of soil in each column. PAM was dissolved (50 and 100 mg/lit) in tap water of EC=0.5 ds/m and SAR=2.2. Soil columns were watered either by a rainfall simulator or by continuous flooding of soil surface by application of a 2 cm head of water. Infiltration was measured during the experiment until steady state intake was realized, then the soil surface allowed to eventually dry and to crust. Bulk density (Db) of 0-10mm layer and penetration resistance were measured by clod and cone penetrometer, respectively. All amendments, irrespective of application rates, significantly (P<0.01) redauced Db of 0-10mm surface layer and increased its porosity. Db’s averaged over amendment type and application rates were 1.36, 1.67 for sprinkling and flooding as compared to 1.82 for untreated soil, implying that amendments acted more effectively in reducing surface densification under sprinkling rather than flooding. Penetration resistance (Pr), measured 2,4 and 6 days after irrigation behaved similar to Db. Pumice %1 resulted in lowest resistance of 3.25 kPa as compared to 4.51 kPa in untreated soil, which indicates a significant differences at %1 level. Regarding water retention behavior, only pumice %3 significantly increased moisture content at 10 kPa suctions as compared to untreated soil (0.22 versus 0.19 g/g, respectivity).تشکیل سله منجر به ایجاد لایه متراکم و سخت در سطح خاک میشود که به طور مؤثری میزان نفوذ آب به خاک و توان جوانهزنی بذور را کاهش میدهد. روشهای متفاوتی برای حل این مشکل پیشنهاد شده است. از جمله بکارگیری مواد مختلف به عنوان اصـلاحکنـندههای خـاک است. هـدف از ایـن مطـالعه بررسی اثرات پلیآکریلآمید (PAM)، پومیس و کاه و کلش به عنوان مواد اصلاح کننده بر روی تعدادی از خصوصیات فیـزیکی سله (mm 10-0) و نفوذ آب به خاک تحت آبیاری بارانی و غرقابی در ستونهای خاک در آزمایشگاه است. برای این منظور لولههای پولیکا به قطر 15و به طولهای 15و 25 سانتیمتر استفاده شد. لولههای مذکور به طور یکنواخت باg/cm3 4/1=Db از یک خاک لوم شنی(Coarse loamy, mixed (Calcareous), mesic, fluventic, Haploxerpt) منتخب از ایستگاه خلعتپوشان پر شدند. پومیس به مقدار 1% و 3% و کاه و کلش معادل 1/2 و 5 تن در هکتار با لایه سطحی (cm 5-0) خاک هر ستون به طور کامل مخلوط شدند. PAM به مقادیر 50 و 100 میلی گرم در لیتر در آب شهری (2/2= SAR و dS/m 5/0=EC) حل شد. ستونهای خاک تحت آبیاری بارانی یا غرقابی (با ایجاد cm2 ستون آب در سطح خاک) قرار گرفتند. جرم مخصوص ظاهری لایه سطحی (mm 10-0) و مقاومت به نفوذ به ترتیب به روش کلوخه و به وسیله فروسنج مخروطی اندازهگیری شدند. همه اصلاح کنندهها صرف نظر از مقدار مصرف آنها به طور معنیداری (1% p< ) Db لایه سطـحی خاک را به طور معنیداری کاهش و تخلخل را افزایش دادند. Db لایه سطحی (میانگین بین اصلاح کنندهها) تحت آبیاری بارانی و غرقابی به ترتیب 36/1 و 67/1 شد که در مقایسه با مقدار آن در تیمار شاهد برابر
(g/cm3 82/1) به طور معنیداری (1% p<) کاهش نشان میدهد. بکارگیری اصلاح کننده منجر به کاهش بیشتر تراکم لایه سطحی در آبیاری بارانی نسبت به آبیاری غرقابی گردید. مقاومت سله نیز در 2، 4و 6 روز بعد از آبیاری اندازهگیری و مقدار آن در تیمار پومیس 1% معادل kPa 25/3 در مقایسه با kPa 51/4 برای تیمار شاهد حاصل شد که در سطح احتمال یک درصد اختلاف معنیدار است. منحنی رطوبتی نشان داد که تنها پومیس 3% میزان رطوبت را در مکش kPa 10 به طور معنیداری نسبت به تیمار شاهد افزایش داد .https://jijas.ut.ac.ir/article_17868_325fc4eaac428db98311396901e9afc5.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-رابطة بین آبستنی گاوهای شیرده با اوره خون یا شیر17869FAفرخکفیلزادهفریبافریورJournal Article19700101The objectives in this study were to measure urea nitrogen levels in blood serum (SUN) and milk (MUN) of lactating cows and to fine the relationship between their concentrations and pregnancy rates. Blood and milk samples were collected on the day of insemination from 80 lactating cows of a dairy farm in a period of four weeks. Cows were detected as to be either pregnant or non pregnant 45 days after insemination. Cows were also grouped by milk production (<8000lit and >8000lit), lactation number (first, second and third or further) as well as interval between calving to sampling (<60, 60-120 and >120 days) and within pregnants and non- pregnants. Mean SUN and MUN concentrations in non-pregnant cows were significantly higher than in pregnant cows (p<0.05). A highly significant correlation (r=0.79) was observed between the levels of MUN and SUN. Neither the effect of milk production, lactation number and sampling day relative to calving (DIM), nor their interactions with pregnancy status were significant. Concentrations of SUN and MUN greater than the mean (15 and 13 mg/dl respectively) were associated with a decreasing (p<0.05) pregnancy rate. Serum creatinine levels did not indicate any probable renal disease. Based on this study, high levels of MUN and SUN can be detrimental to pregnancy in lactating cattle; MUN can be employed for monitoring urea nitrogen in dairy cows.این تحقیق به منظور اندازهگیری سطوح نیتروژن اورة خون (SUN) و شیر (MUN) در گاوهای شیری و بررسی ارتباط بین آنها با میزان آبستنی انجام گرفت. نمونههای خون و شیر 80 رأس از گاوهای شیرده یک گاوداری صنعتی در روز تلقیح جمعآوری شدند. تشخیص آبستنی 45 روز پس از تلقیح انجام گرفت و گاوها به دو گروه گاوهای آبستن و غیرآبستن تقسیم شدند. همچنین گاوها در هر یک از گروههای آبستن و غیرآبستن بر اساس تولید شیر (کمتر از 8000 و بیشتر از 8000 لیتر)، تعداد زایش (یک، دو یا سه و بیشتر) و فاصلة روز نمونهگیری از زایش (کمتر از 60 روز، بین 60 تا120 روز و بیشتر از 120 روز) گروهبندی شدند. همبستگی نسبتاً بالای معنیداری (79/0= r) بین سطوح SUN و MUN مشاهده گردید. بین دو گروه گاوهای آبستن و غیرآبستن از نظر SUN و MUN اختلاف معنیدار مشاهده شد (05/0 P<) اما اثر هیچ یک از عوامل سطح تولید، تعداد زایش و فاصلة روز نمونهگیری از زایش بر روی میزان SUN و MUN و همچنین اثر متقابل این عوامل با وضعیت آبستنی معنیدار نبود. سطوح SUN و MUN بالاتر از میانگین (به ترتیب 15 و 13 میلیگرم بر دسیلیتر) همراه با کاهش (به ترتیب 26 و 24 درصد) در میزان آبستنی بود (05/0 P<). میزان کراتینین خون گاوهای مورد آزمایش در حد نرمال بود و هیچگونه علائمی از بیماریهای کلیوی احتمالی نشان نداد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که مقادیر SUN بالاتر از 16 میلیگرم بر دسیلیتر میتواند موجب کاهش باروری در گاو شیری گردد و اندازهگیری میزان MUN در سطح عملی میتواند برای کنترل سطح SUN گاوهای شیری استفاده شود.https://jijas.ut.ac.ir/article_17869_71794db4a81bd1c628da6ed3c152ad41.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-ارزیابی تأثیر پدیدة النینو ـ نوسانات جنوبی (ENSO) بر آبدهی و خشکسالی (ترسالی) هیدرولوژیکی
رودخانههای مهم استان فارس17870FAسیدمحمدجعفر ناظمالساداتمرتضیرحیمیعلیرضاکشاورزیJournal Article19700101در این مطالعه تأثیر پدیدة النینو ـ نوسانات جنوبی بر آبدهی پنج رودخانه (کر، رودبال، مند، قرهآغاج و ششپیر) استان فارس طی دوره آماری 2000- 1957 مورد ارزیابی قرار گرفت. برای این منظور، ابتدا فازهای گرم (النینو)، سرد (لانینا) و پایه (دوران بدون النینو ولانینا) این پدیده شناسایی و سری زمانی دبی ماهانه رودخانهها در هر یک از این فازها تشکیل گردید. سپس، برای هر یک از سری زمانیهای تولید شده، مقادیر صدکهای 33، 67 و 50 (میانه) استخراج شدند. در مرحله بعد، نسبت مقادیر صدکهای یاد شده در دوران النینو و لانینا به مقادیر متناظر در دوران پایه محاسبه شد و مبنای ارزیابی میزان تأثیر فازهای سرد و گرم ENSO بر دبی رودخانه قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد: الف) در اکثر ماهها، وقوع النینو موجب افزایش دبی در کلیه رودخانهها میگردد. بیشترین مقدار افزایش در رودخانه قرهآغاج در بهار و تابستان بیش از 120 درصد و رودخانه رودبال در تابستان حدود 60 درصد مشاهده گردید. در دیگر رودخانهها نیز مقدار افزایش دبی بین 10 الی 40 درصد میباشد. ب) در اکثر موارد، وقوع لانینا موجب افزایش دبی در ماههای فصل زمستان و کاهش دبی در بقیة ماهها میگردد. بیشترین مقدار کاهش (حدود 50 درصد) در رودخانههای قرهآغاج و رودبال در بهار و تابستان مشاهده شد. همچنین، بررسیها نشان داد که احتمال وقوع خشکسالی (ترسالی) هیدرولوژیکی در دوره النینو کمتر (بیشتر) و در دوره لانینا بیشتر (کمتر) از دوره پایه است.https://jijas.ut.ac.ir/article_17870_6c99f99135dca303d9b282401f8f662a.pdfپرديس کشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهرانمجله علوم کشاورزی ایران37420060421-بررسی و تعیین درصد دیکوگامی ،اتوگامی وانتخاب بهترین گرده زا برای ارقام تجارتی فندق17871FAسوناحسینآواعلیایمانیم.ماخنوفJournal Article19700101This research was conducted in Kamal-Shahr Research Station during 1381-82 to evaluate the percentage of dicogamy, self-compatibility, and to select the best pollinizer for commercial varieties of hazelnut. Four trees of different varieties were selected for which some traits such as flower characteristics, type of flowering, pollination and fruit set were determined during the growing season. Pollination and fruit setting indicated that most varieties were cross pollinate, and some self pollen pollinated, and catking, so the rate of fruit set in isolated flowers is significantly different than in open pollinated ones. Fruit set in isolated flower as against open pollinated in varieties of Gerge, Gerdoii, Rasmi, Pashmineh, Fertil du cutard, Round du pimon, Negret, Paizeh and Shastak-2 was 5.8 & 14.33; 12.5 & 16.5; 7 & 9.25; 7.5 & 16.75; 16.25 & 18.75; 12.5 & 16; 8 & 16.25; 5.75 & 14.33, and 5.83 & 18.33 respectively.The results of pollen compatibility showed that the abilities of Gerdooii and Gerge of varieties as pollen donor and receptor were different. It was found that variety Gerdooii is an excellent pollinizer for varities: Fertile, Rasmi, Shastak-2, Negret and Gerdooii respectively. But variety Gerge is an excellent pollinizer for varieties: Gerdooii, Fertile, Rasmi, Negret, Shastak-2 and Gerge.Finally, among studied varieties in this exprimen, it was found that Fertile du cutard has the highest fruit set (13.95%) while the least fruit set was recorded for Gerge (10.29%).این پژوهش برای بررسی و تعیین درصد دیکوگامی ،اتوگامی وانتخاب بهترین گردهزا برای چند رقم فندق تجارتی در کلکسیون ایستگاه تحقیقات باغبانی کمال شهر کرج در سالهای 82-1381 انجام گرفت. در این پژوهش ،از هر ژنوتیپ 4 درخت انتخاب وضمن بررسی خصوصیات گل و نوع گل دهی، گرده افشانی و تشکیل میوه نیز مطالعه گردید.نتایج مطالعات گرده افشانی و تشکیل میوه نشان داد که ارقام فندق مورد مطالعه دگرگشن بوده و برخی ارقام نسبت به ارقام دیگر از خواص شاتون دهی و سازگاری گرده خوبی برخوردار بودند; به طوری که درصد تشکیل میوه در حالت ایزوله و گرده افشانی آزاد کاملاً متفاوت و دارای تفاوت معنی داری بودند. میانگین تشکیل میوه در دو حالت ایزوله و گرده افشانی آزاد در ارقام گرجه ، گردویی ، رسمی ، پشمینه ، فرتیل دو کوتارد ، روند دو پیمون ، نگرت ،پاییزه وشصتک2 به ترتیب 8/5و33/14 ، 5/12و25/16 ،7و25/9 ،5/7و75/16،25/16و75/18 ،5/12و16،/8و25/16،75/5و33/14و83/5و33/18 درصد بود. این تفاوت ها به خوبی بیانگر درجات خودباروری ارقام می باشد. در این خصوص می توان گفت ارقام فرتیل دو کوتارد و شصتک2 از بالاترین درجه خودباروری برخوردار بوده و رقم گرجه و پاییزه کمترین درجه خودباروری را دارا بودند.در تعیین سازگاری گرده افشانی مشخص گردید که توانایی دو رقم فندق گرجه و گردویی به عنوان گرده زا با ارقام گرده گیرنده از نظر بارور کردن متفاوت بودند. به طوری که رقم گردویی بهترین گرده زا به ترتیب برای ارقام فرتیل دو کوتارد ، رسمی ، شصتک 2 ، نگرت و گردوئی بود. در حالیکه رقم گرجه بهترین گرده زا به ترتیب برای ارقام گردوئی ،فرتیل دو کوتارد ، رسمی ، نگرت، شصتک 2 و گرجه بود. در میان ارقام مورد مطالعه ارقام فرتیل دو کوتارد و پاییزه به ترتیب از بیشترین وکمترین درصد میوه بندی برخوردار بودند.https://jijas.ut.ac.ir/article_17871_0971702d283e6bcbf9f4b49d508c5074.pdf